black flower(p,245)
black flower(p,245)
جونگکوک: دیگه میل ندارم.... سرد شده.
گفت و پسر کوچیکتر چرخی به چشماش داد.
تهیونگ: اصلا نمیتونم ادمایی مثل تو رو درک کنم.....
غذای جونگ کوک رو برداشت و روی غذای خودش خالی کرد.
جونگکوک: آدمایی مثل من...؟
جونگ کوک با تعجب به خودش اشاره کرد و تهیونگ سر تکون داد.
تهیونگ: آدمای مصرف گرا... اصلا میدونی چند نفر تو کشورای آفریقایی نه اصلا چرا راه دور میریم همسایه مون کره ی شمالی روزشو بدون اینکه حتی یه وعده غذا بخورن شب میکنن؟ اونوقت بعضی از افراد اصراف میکنن و مواد غذایی رو خورده و نخورده دور میریزن.
تهیونگ در حالی که با هم مخلوطشون میکرد خلاصه ای از حرفایی که وقتی پدرش هنوزم کنارش بود میزد رو به زبون آورد و سرش رو به نشونه ی تاسف تکون داد.
جونگکوک: اممم .... متاسفم ...؟
جونگ کوک با لحن خجالت زده ای گفت و به تهیونگ که مثل یه همستر کوچولو لپاش رو از غذا پر و خالی می کرد نگاه کرد.
تهیونگ: اینو باید به بچه های آفریقایی بگی که هر روز به تعدادشون به خاطر گرسنگی جونشونو از دست میدن.
تهیونگ گفت و به جونگ کوک عذاب وجدان داد.
همونطور که غذاشو میخورد آهی کشید و به کیم جونگ اون و رژیم سرمایه داری حاکم بر دنیا که ثروتمندا رو هر روز ثروتمند تر و فقرا رو هر روز فقیرتر میکرد و فاصله ای این دو تا دوتا طبقه ی اجتماعیی رو روز به روز بیشتر می کرد فحشی داد.
جونگکوک: باید به یه خیریه یه مقدار کمک کنم....
جونگ کوک زیر لب گفت و تهیونگ یه لبخند رضایت بخش زد. حداقل میت اجباریش آدم بدی نبود و سریع متحول می شد.
جونگکوک: دیگه میل ندارم.... سرد شده.
گفت و پسر کوچیکتر چرخی به چشماش داد.
تهیونگ: اصلا نمیتونم ادمایی مثل تو رو درک کنم.....
غذای جونگ کوک رو برداشت و روی غذای خودش خالی کرد.
جونگکوک: آدمایی مثل من...؟
جونگ کوک با تعجب به خودش اشاره کرد و تهیونگ سر تکون داد.
تهیونگ: آدمای مصرف گرا... اصلا میدونی چند نفر تو کشورای آفریقایی نه اصلا چرا راه دور میریم همسایه مون کره ی شمالی روزشو بدون اینکه حتی یه وعده غذا بخورن شب میکنن؟ اونوقت بعضی از افراد اصراف میکنن و مواد غذایی رو خورده و نخورده دور میریزن.
تهیونگ در حالی که با هم مخلوطشون میکرد خلاصه ای از حرفایی که وقتی پدرش هنوزم کنارش بود میزد رو به زبون آورد و سرش رو به نشونه ی تاسف تکون داد.
جونگکوک: اممم .... متاسفم ...؟
جونگ کوک با لحن خجالت زده ای گفت و به تهیونگ که مثل یه همستر کوچولو لپاش رو از غذا پر و خالی می کرد نگاه کرد.
تهیونگ: اینو باید به بچه های آفریقایی بگی که هر روز به تعدادشون به خاطر گرسنگی جونشونو از دست میدن.
تهیونگ گفت و به جونگ کوک عذاب وجدان داد.
همونطور که غذاشو میخورد آهی کشید و به کیم جونگ اون و رژیم سرمایه داری حاکم بر دنیا که ثروتمندا رو هر روز ثروتمند تر و فقرا رو هر روز فقیرتر میکرد و فاصله ای این دو تا دوتا طبقه ی اجتماعیی رو روز به روز بیشتر می کرد فحشی داد.
جونگکوک: باید به یه خیریه یه مقدار کمک کنم....
جونگ کوک زیر لب گفت و تهیونگ یه لبخند رضایت بخش زد. حداقل میت اجباریش آدم بدی نبود و سریع متحول می شد.
- ۱۲.۷k
- ۱۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط